بهار من

بدون عنوان

بیش از یکساله که فرصت نشده اینجا بنویسم و در این یکسال تو کاملتر و عاقل تر شدی و من روزهای بسیار شیرین و به یادماندنی رو در کنارت تجربه میکنم . داشتم مطالب آخری رو میخوندم و از رفتنت به مهد نوشته بودم که خیلی به اون مهد نرفتی و بازهم مهمان خونه باباجون و مامان جون شدی .اون مهد بد نبود ولی خوب هم فاصلش با محل کارم زیاد بود هم اینکه فضای مهد و دوست نداشتم .تا اینکه شهریور ماه یه مهد خیلی عالی که هم به خونه هم به محل کار نزدیک بود پیدا کردم .یه مهدی که خودم به محض ورود عاشقش شدم و یک هفته اول همراهت اومدم .دلنگرانیها رو داشتم ولی پرسنل و مدیریت خوب مهد همیشه آرومم میکردن . در کل نزدیک به یکساله که به این مهد میری و بالذت میری .خاله های مه...
22 مرداد 1394

مهد کودک

عزیز دلم این روزها برای من و تو روزهای جدیدیه ،روزهایی که در آن تو داری مستقل تر میشی و نمیدونی تو دل من چه خبره .دارم مبارزه میکنم با این حالم اینقدر که اطرافیانم متوجه پریشان حالیم شدن .بعداز کلی پرس و جو یه مهد خوب برات پیدا کردم چون خودت خیلی دوست داشتی بری و از طرفی هم آمادگی آموزش  دیدن رو داری .گرچه بابا جون و مامان جون مخالف بودم مخصوصا بابا جون ولی از طرفی مهد تو رو مستقل میکنه .روز اول بازم بردمت خونه باباجون و قرار شد بعداز اینکه صبحانه خوردی با  مامان جون برین مهد وقتی من رسیدم دفتر مدیریت تو رفته بودی داخل و من و مامان جون مشغول صحبت با مدیر مهد بودیم و از تو میگفتیم و اخلاقیاتت .خوشبختانه با روی باز رفته بودی و منم هم...
29 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

دخترکم برای تو مینویسم برای تو که این روزها در سن دو سال هفت ماهگی همه چیز من شدی و من بدون تو قادر به نفس کشیدن نیستم و بابت داشتنت شکر گذار خدای مهربانی ها هستم بابت دختری که با شیرین زبانی هاش و چشمان گیراش مارو پابند خودش کرده .دخترکی که این روزها شعرها رو به خوبی حفظ میکنه . موقع خوابیدن به جای لالایی های کودکانه ترانه ها و تصنیف های قدیمی  رو میخونم و بعداز دوبار خوندن با تعجب میبینم که انتهای هر مصرع رو به خوبی میخونی و بعداز چندشب لالایی های من و از حفظی و تازه درخواست میدی که کدوم یکیشو بخونم .خیلی دوست دارم سیمین غانم کنسرتی داشته باشه تا ببینه خواننده کوچولویی که باهاش همخوانی میکنه که گل گلدون من شکسته در پادددددددددددد...
3 ارديبهشت 1393

سال جدید

مهربونم عید امسالم رسید و تو چهارمین عیدیه که کنار ما بودی و عطر وجودت فضای خونمون و پرکرده .کاش بدونی چقدر عزیزی .حضورت به هفت سین ما رنگ و لعاب خاصی داده بود. اینکه امسال به طور کامل حرف میزنی و جمله بندیهات کامل شده و با هر جمله از تو دلم غش میره .تو برای من و بابا سراسر لذتی و ما با تو غرق در شادی و سرور .کنار هفت سین امسال ما نازنینی بود که مدام سعی میکرد شمعها رو فوت کنه و بگه تولدم مبارک ،کنار هفت سین ما دخترکی بود که مدام می خواست دستش و بفرسته تو جام ماهی و مدام با اشاره به سمنو میگفت این چیه ؟ و با اشاره به سرکه بگه این چه بوییه ؟ سال اولی که حضورت و احساس کردیم رفتیم کاشان امسال هم بنا به درخواست خاله و شوهر خاله رفتیم کاشان .گر...
20 فروردين 1393

بدون عنوان

تمام دیشب داشتم به درک و شعور بالای عسلم فکر میکردم و اینکه هنوز 2سال و نیمش نشده ولی خیلی چیزها رو درک میکنه .آنیتا عادت داره شبا موقع خواب روی دستم بخوابه و من براش گل گلدون بخونم و اونم بدون اشتباه با من میخونه تا خوابش ببره وسطاش که دستم خسته میشه بالش میزارم روی پام و تکونش میدم و دخترکم کوچکترین اعتراضی نمیکنه این کارو تقریبا هرشب با تمام خستگی اما عاشقانه براش انجام میدم .گفتم تقریبا چون بعضی شبا مثل دیشب به خاطر فعالیت زیاد و خستگی نتونستم و وقتی نازنینم گفت مامان دستت میخوابم گفتم نمیتونم عزیزم دستم درد میکنه بازم محجوب و دوست داشتنی گفت :دستت درد میکنه بده ماشاجش (ماساژش)بدم اونموقع بود که فقط زیر گردنش و محکم بوسیدم و از اینکه دخت...
28 بهمن 1392

بدون عنوان

نازنين دوست داشتني من،عزيزدلم اين روزها بيش از آنچه كه تو فكر كني دوست دارم و با همه وجودم .اصلا مگه ميشه او دوتا چشم سياه و ببيني و قلبت نلرزه ،مگه ميشه اين همه شيرين زبوني بشنوي و عاشق نشي. بهار من اين روزها دختركي شيرين زبانه كه خوب بلده همه رو به خودش جذب كنه .دختركم امروز دقيقا 2 سال ودو ماه و بيست و يكروزته و دخترك دانا و با احتياطي هستي و خوب و بد و خوب از هم تشخيص ميدي .مكان خوابت از ما جدا شده گرچه گاهي نيمه هاي شب يا مياي تو تخت ما و به صورت افقي بين دوتامون ميخوابي يا با همون چشماي بسته صدام ميزني و من و ميبري پيش خودت.گل قشنگم ديدن برنامه كودك و كارتن از لذت هات شده و دركشون ميكني به طوريكه چندروز پيش كه من تو اتاق خواب بودم با...
13 آذر 1392

جدایی

نازنینم 22 شهریور یعنی پایان 2 سالگی تو و شروع مرحله ای جدید از زندگی .با دیدن تو این درس و میگیرم که دو سال زمان زیادیه برای آموختن چون اون موجود کوچیک و ریزه من حالا خیلی توانمنده و از پس خیلی کارها بر میاد .اما شروع این سال یعنی به نوعی شکوفایی استقلال تو .   وصف لحظاتی که بر من و تو میگذره سخته اما این مرحله ایه که باید طی کنیم تا تو قدمی دیگه به سمت استقلال و خوداتکایی برداری.لحظاتی سخت و جانکاه و بدون اغراق جانکاه و درد آور.نازنینم برای رسیدن به برخی چیزها باید از بعضی دیگر گذشت گرچه ابتدا سخته اما ارزشمنده برای اینکه تو مستقل بشی و یکی دیگه از مراحل تکامل رو سپری کنی چند روز آینده هم با مشکلاتی مواجه میشیم ولی نگران نباش من و ت...
21 مهر 1392

سبزه ریزه میزه

امروز و اینجا میخوام از تو بنویسم تو که این روزها همه دار و ندار منی تو که این روزها عشق موندگار منی ،توییکه باتو نفس میکشم و زندگی میکنم توییکه همه چیز منی و بابت داشتنت روزی هزار بار خدا رو شکر میکنم و با خودم میگم قبل از حضور آنیتا چقدر خونه سرد و بی روح بوده.نازنینی که این روزها همه جا با منه و همراهیم میکنه و ساعتهای تنهایی من و پر میکنه دخترکی که این روزها شیرین و شیرین تر میشه و هر دفعه یه کار جدید از خودش نشون میده . دخترکم این روزها به درک تفکیک جنسیت رسیدی و زن و مرد رو به خوبی از هم تشخیص میدی .همچنان همه زنها عمع و همه مردها عمو هستند به غیراز کسانیکه اسمهای خاص خودشونو دارن .خاله رو یاد گرفتی و هردو خاله رو آله صدا میزنی گرچه ...
26 مرداد 1392

بدون عنوان

دخترکم 20 ماهه که تو در کنار من و بابا حضور فیزیکی داری و زندگیمونو قشنگ کردی .این روزها خانوم خونه شدی .حرفام و خوب میفهمی گرچه گاها لج میکینی  و بعضی اوقات رو اعصابم بند بازی میکنی ولیکن عاشقانه میپرستمت . بستنی رو خیلی دوست داری و دقیق جاشو بلدی و آویزون فریزر میشی و با اصوات گوناگون درخواستت و اعلام میکنی و وقتی میبینی برات بستنی میارم با یه لحن تحسین آمیز میگی بهههههههههههههه .این کلمه رو زمانیکه از دیدن چیزی شگفت زده میشی به کار میبری .چند شب پیش یه لباس خواب بنفش پوشیدم که تا حالا ندیده بودی تا اومدم خندیدی و گفتی بهههههههه.اون لحظه بود که چلوندمت . به کارهای خونه علاقه مندی و موقع چیدن میز یا پهن کردن سفره دوست داری تو این ک...
9 خرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار من می باشد