بدون عنوان

بیش از یکساله که فرصت نشده اینجا بنویسم و در این یکسال تو کاملتر و عاقل تر شدی و من روزهای بسیار شیرین و به یادماندنی رو در کنارت تجربه میکنم .

داشتم مطالب آخری رو میخوندم و از رفتنت به مهد نوشته بودم که خیلی به اون مهد نرفتی و بازهم مهمان خونه باباجون و مامان جون شدی .اون مهد بد نبود ولی خوب هم فاصلش با محل کارم زیاد بود هم اینکه فضای مهد و دوست نداشتم .تا اینکه شهریور ماه یه مهد خیلی عالی که هم به خونه هم به محل کار نزدیک بود پیدا کردم .یه مهدی که خودم به محض ورود عاشقش شدم و یک هفته اول همراهت اومدم .دلنگرانیها رو داشتم ولی پرسنل و مدیریت خوب مهد همیشه آرومم میکردن .

در کل نزدیک به یکساله که به این مهد میری و بالذت میری .خاله های مهد و دوست داری .خودمم خیلی راضی ام .یه دوره کلاس زبان انگلیسی گذروندی که به علت گرمای هوا و شروع کلاس بلافاصله بعد از تایم کاری من موکول شد به اول مهر .دختر نازم داریم آماده میشیم برای جابجا کردن خونه و رفتن به خونه جدید و تو خیلی از این تغییر خوشحالی .

این روزها همه جای خونه محدوده بازی آنیتاست و این یعنی اینکه خونه ما هیچوقت هیچوقت مرتب نیست.خیلی ساعاتم با هم بازی میکنیم .مامان بازی،خاله بازی و کلی بهمون خوش میگذره .یه ساعاتی با هم کارتون میبینیم .

شرک ،بره ناقلا ،شیرشاه ،میکی موس ،اینا کارتونهای مورد علاقه آنیتاست که هزاربار تا حالا با هم دیدیم .

نازنین دخترم مثل همیشه و از صمیم قلبم خدا رو هزار بار به خاطر داشتنت شاکرم .سعی میکنم این روزها بیشتر از تو بنویسم .