بهار من

بدون عنوان

1392/9/13 13:14
نویسنده : سارا
400 بازدید
اشتراک گذاری

نازنين دوست داشتني من،عزيزدلم اين روزها بيش از آنچه كه تو فكر كني دوست دارم و با همه وجودم .اصلا مگه ميشه او دوتا چشم سياه و ببيني و قلبت نلرزه ،مگه ميشه اين همه شيرين زبوني بشنوي و عاشق نشي.

بهار من اين روزها دختركي شيرين زبانه كه خوب بلده همه رو به خودش جذب كنه .دختركم امروز دقيقا 2 سال ودو ماه و بيست و يكروزته و دخترك دانا و با احتياطي هستي و خوب و بد و خوب از هم تشخيص ميدي .مكان خوابت از ما جدا شده گرچه گاهي نيمه هاي شب يا مياي تو تخت ما و به صورت افقي بين دوتامون ميخوابي يا با همون چشماي بسته صدام ميزني و من و ميبري پيش خودت.گل قشنگم ديدن برنامه كودك و كارتن از لذت هات شده و دركشون ميكني به طوريكه چندروز پيش كه من تو اتاق خواب بودم با صداي خنده هات اومد بيرون و تو داشتي ميگ ميگ نگاه ميكردي و با لذت ميخنديدي.گاها كنج آشپزخونه تو خيالت با خاله عاري صحبت ميكني و حالشو ميپرسي و من با هركلمه قربون صدقت ميره .

حسني نگو بلا بگو سي دي مورد علاقته و با عشق نگاهش ميكني همانطور كه كتاب مورد علاقه كودكيه مادرت بود.

غذا رو به مدد پزشك تغذيه و برنامه اي كه داده خوب ميخوري .اوايل با خوردن شربت مبارزه ميكردي اما الان عادت كردي و كم اتفاق ميفته بدقلقي كني .خوب بلدي مخ باباجون و كار بگيري و حاجي حاجي دورو برش باشي.با عروسكات به درستي بازي ميكني و ميخوابونيشون و با گذاشتن انگشت روي بينيت ميگي هيس عسل خوابيده .عسل عروسك بزرگ و مو طلاييه توئه كه از خودت بزرگتره و من بايد ببرمش دستشويي ،بهش غذا بدم،ببرمش خيابون و كلا عضو جديد خونست .شيرين تر از اون بازي تو با عروسكهاي انگشتيته كه هربار يكيشون و بر ميداري و به جاي اون هزارو سيصدو... بار به ما سلام ميكني و ما بايد جواب بديم .

دايره لغاتت وسيع شده و جمله بنديت مرتب .پسر همسايه مامان اينا كه اسمش محمود رو به خوبي ميشناسي و تا در و بازكنه ميگي سلام موموت.روابط عموميت خيلي قويه ولي بازي با بچه هاي هم سنت و خيلي دوست نداري و تمايل نداري كه اسباب بازي بهشون بدي ولي در عوض به خوبي با بچه هاي بزرگتر بازي ميكني و اگه نوزاد ببيني حس مسئوليت پذيريه بالايي داري .لباس پوشيدن و كه نگو هر لباسي كه خودت دوست داشته باشي و هيچكس هم حريفت نميشه كه عوض كنه برات چون به شدت خودراي هستي.خيلي تمايل به عذر خواهي نداري يعني اصلا نداري و زياد هم دوست نداري كه ديگران و ببوسي اما امان از وقت خواب كه هزاربار من و بابايي رو بوس ميكني يعني عملا تا لحظه ايكه بخوابي .حالا اگه خونه مامان جون باشيم يا مادر كه مدام از اين اتاق به اون اتاق مري كه مادر و نبوسيدم ،باباجي رو نبوسيدم ،آگا دايي رو نبوسيدم و اين بهانه اي ميشه كه نخوابي .

مثل هميشه خوابت مرتب و دوست داري روي دستم بخوابي و منم برات گل گلدون بخونم و تو لذت ببري چندروز پيش آهنگ گل گلدون و دانلود كردم تو ژخش خونه برات گذاشتم كلي خوشحال شدي اما بعدش از كرده خودم ژشيمون شدم چون تا دوساعت اين آهنگ مدام تكرار ميشد و  بعدهم با زحمت اجازه دادي عوضش كنم .

اينروزها مامان مشغول هنرنمايي براي توئه كلاهت و بافدم و الان مشغول بافت شال هستم گرچه به دليل مشغله كاري خيلي فرصت ندارم ولي خوب سعي ميكنم كه امسال به موقع استفاده كني .هربار من و در حال بافتن ميبيني ميگي :منه ميگم بله .ميگي :ميسي(مرسي).بيشتر سارا صدام ميزني و وقتي كارم داشته باشي ميشم ساااااااااااااااااارا جون و اون موقع است كه ميفهمم كه آدم موقعيت سنجي هستي .

عزيز دلم برات از خدا بهترين بهترين بهترين ها رو آرزومندمماچ

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار من می باشد