بهار من

نی نی گولوی سه ماهه

سلام نی نی نازم تو امروز وارد سه ماهگی شدی .مبارک باشه عزیزم .نمیدونی هر روزیکه   میگذره من چقدر خوشحال میشم .چرا خوشحال ؟ برای اینکه یه روز نزدیکتر میشم به دیدن رویه ماهت .من و بابایی مدام برای سلامتیت دعا میکنیم .برای ما فرقی نداره تو یه شازده پسر باشی یا یه دختر گل و خوشگل برای ما سالم بودنت مهمه عزیز دلم .تو در هر صورت یه هدیه آسمونی هستی که خدا مارو لایق دونسته و تو رو به ما داده ، چقدر به خاطر داشتن تو از خدای خوبم ممنونم . میشه این یک ماهم تموم بشه و خیال من راحت بشه .آخه ماه های اول جز ماهای پر خطره و همه نگرانی من تو این سه ماهه .کاش زودتر تموم بشه . خیلی فرصت کار کردن تو خونه رو ندارم .یه مقدار لباس خریدم برای خ...
20 فروردين 1390

سال خرگوش

سلام عزیز دلم سال جدید شده و من به اولین کسی که عیدو تبریک گفتم تو بودی .امسال روی سفره هفت سین ما حضور تو احساس شد .حضور تو نازنینی که من و بابا کلی به داشتنت ذوق میکنیم . امسال با رعایت تمام شرایط ایمنی و اجازه از خانوم دکتر با هم رفتیم مسافرت ، مطمئنم خیلی دوست داشتی چون اصلا اذیتم نکردی کلی با هم چرخیدیم، امسال هرکی زنگ زد تا عید و تبریک بگه تو رو فراموش نکرد و عید برای تو هم تبریک گفت و من چقدر از اینکه تو رو دارم خوشحالم .مهربونم سعی کن فقط بهت خوش بگذره و قوی باشی چون خیلیا اینجا منتظرتن. حسابی بهمون خوش گذشت رفتیم کاشان ، ابیانه و بعدش اصفهان.بابایی نذاشت آب تو دلمون تکون بخوره .برگشتیم الان و من بعد از یه سنوگرافی جدید ا...
20 فروردين 1390

من و تو

این روزا قربونت برم همش با همیم .چقدر خوبه که تنها نیستم و هرجا میرم کنارمی و با من میای . حالم بد نیست ولی خیلیم خوب نیستم ، همه چی رو راحت نمیتونم بخورم از بعضی چیزا بدم میاد .کلا از وقتی ت  اومدی ذائقم عوض شده ،چیزایی رو که قبلا دوست داشتم الان دوست ندارم و برعکس چیزایی رو که قبلا تمایلی نداشتم الان خیلی دوست دارم .شیطونکم الان من چیزایی رو میخورم که تو دوست داری . فدات شم ، من هرچی تو بخوای همون کارو انجام میدم .عصرا یه کم حالم بد میشه ولی به لطف بابایی که میبرتم بیرون تا بگردم خوب میشم البته زیاد پیاده روی نمیکنم چون دلم درد میگیره .کی میشه دیگه بیای پیشم و من روی ماهت و ببینم .گاهی وقتا تو تصوراتم کلی باهات حرف میزنم .با...
20 فروردين 1390

بهترین خبر

هترین خبر نمی دونم چرا همش حست میکردم ولی با خودم میگفتم اشتباه میکنی ؟ چند روز گذشت و من با دوخط پر رنگ بی بی چک مواجه شدم داشتم از خوشحالی بال در میاوردم خیلی منتظرت بودم خیلی .حسش بیش از اندازه شیرین بود اینقدر که سریع شماره بابایی رو گرفتم بهش خبر دادم .بنده خدا سرکار بود ولی نتونست خوشحالیشو مخفی کنه . با تمام این خوشحالیا تمام وجودم پر از ترس بود ترس از اینکه اگه مشکلی پیش بیاد چی میشه ، چقدر زمان دارم تا بفهمم قلب مهربونت تشکیل شده یاه نه ؟ اینا کابوس شبانه من شده بود .دوست نداشتم کسی چیزی بدونه دل ...
20 فروردين 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار من می باشد