بهار من

دخترکم ده ماهه شده

بازم دیر نوشتم ولی خوب تو اولین فرصت اومدم .نازنینم الان تو هفته دوم یازده ماهگی هستی و مثل همیشه شیرین و دوست داشتنی . این روزا هوا خیلی گرمه و دخترکم که اصلا گرما رو دوست نداره اگه تو جای خنک قرار بگیره هم آرومه و هم خوب میخوابه .غذا خوردنش روز به روزه یعنی یه روز خوب غذا میخوره و روز بعد اصلا تمایلی به خوردن نشون نمیده .دیگه خوب میشینه و چهار دست و پا میره همه چی رو جابجا میکنه و هیچی نباید جلوی دستش باشه هرچی دستش بدیم پرتش میکنه .به خوبی کاربرد تلفن همراه و میدونه و تا میدیم دستش میزاره در گوشش و بعد از یه مدت کوتاه پرتش میده .به آرومی و با تکیه به مبل بلند میشه و عاشق این حرکت بابامه که دستشو میگیره و بدو بدو حرکتش میده . جدیدا دوت...
4 مرداد 1391

ده ماهگی

سلام شیرین دوست داشتنی من .مدتهای زیادیه که برات ننوشتم .عزیزم فرصت مامان خیلی کمه و اصلا دوست ندارم همین زمان کم و که با هم داریم به بهونه های مختلف ازت دور بشم ،به اندازه کافی تو طول روز از هم دور هستیم ،گرچه تا ظهر صدبار به کلکسیون عکسات که تو گوشیمه سر میزنم اصلا من این گوشی رو فقط به خاطر تو خریدم والا نوع گوشی خیلی برام مهم نبود نازگلم نه ماهگیتم تموم شد و تو روز به روز شیرین تر و جذاب تر میشی ،این و من به عنوان مادرت نمیگم (که تو هرچی باشی برای من عزیز ترینی )این و از زبون همه اونایی میگم که تو رو دیدن و برای ساعاتی باهاشون مشغول بازی شدی .. دخترکم الان دیگه دوتا دندون پایین و داری گرچه هم اندازه نیستن به خوبی سینه خیز میری گرچه د...
12 تير 1391

و اینک پنج ماهگی

نازنینم پنج ماهگیت مبارک .دقیقا روز 22بهمن پنج ماهت تموم شد و تو وارد ماه ششم زندگیت شدی .پنج ماه با تو بودم پر از لحظات شیرین ،پر از لذت و حالا من مامان دخترکی هستم که با نگاه و لبخندش من و مات و مبهوت خودش میکنه و به خودم میگم عاشقی کن و طعم این عشق و بچش که شیرین ترین و ناب ترین عشقیه که خدا در این دنیا قرار داده ،حسی که روز به روز قوی تر میشه . گل دخترم برای اولین بار روز 21 بهمن غلت خوردی و من و بابا رو شوکه کردی اینقدر که نتونستیم اولین غلتتو فیلم بگیریم و غلت دوم رو ثبت کردیم .خیلی رو غلت خوردنت حساس شده بودم و نگران که چرا غلت نمی خوری اما فهمیدم که ذات بشر و اکثر حرکاتش غریزیه و باید زمانش برسه .ماهیچه های گردنت قوی شده و راحت میت...
9 اسفند 1390

تازه های دخترم

نازنینم ببخش که مامان اینقدر دیر برات مینویسه اما باور کن که همه فکرم تو این روزا تویی و ترجیح میدم بیشتر وقتم و با تو باشم، تو که همه عاشقانه های منی .این روزا خیلی خوردنی شدی و هر روز با یه حرکت جدید ما رو غافلگیر میکنی .دیگه یاد گرفتیکه جیغ بکشی و از سرفه های بعداز اون خبری نیست ،اطرافیانت و به خوبی میشناسی و بهشون لبخند میزنی ،باید اعتراف کنم که هم خانومی و هم موجودی به شدت اجتماعی ،اصلا من و اذیت نمیکنی ،کلا آرومی و بیشتر مشغول بازی ولی محیط های شلوغ و بیشتر دوست داری مخصوصا خونه پدر جون و چون اونجا کلی آدم هست که عاشقانه دوستت دارن . اولین کتاب زندگیت و برات خریدم به نام تقویت هوش نوزاد از سه تا شش ماهگی یه سری شکل که تو باید نگاه کن...
10 بهمن 1390

نازنین دخترم

گلکم امروز که دارم برات می نویسم سه ماه و نه روزه که عطر وجودت خونه مارو گلبارون کرده .عزیز نورسیده من ببخش که فرصت نکردم تا از همون لحظه اول همه چیزو برات بنویسم چون ترجیح دادم بیشتر کنار خودت باشم و از حضور نازنینت استفاده کنم ، الان که دارم مینویسم تو برای خودت خانومی شدی و یکسری حرکاتت مخصوص خودت و داری . روزای آخر من و بابا به پیشنهاد دایی فکر کردیم و اسم آنیتا رو برای تو انتخاب کردیم به معنای خوشرو و مهربان شانس آوردیم چون تو خیلی زودتر از موعد خودت به دنیا اومدی و اگه قرار بود من و بابا با همون وسواس پیش بریم مطمئنم بدون اسم میموندی. درست یک هفته بعداز اینکه از مرخصی استعلاجی من شروع شد تو نازنینم قدم رنجه کردی ،دخترکم قرار بود 10...
1 دی 1390

لحظه دیدار

دختر نازم این روزا قشنگ اعضای بدنت و احساس میکنم .تو الان تو هفته 33 هستی و من شمارش معکوسم شروع شده برای دیدنت .برای دیدن رویه ماهت عزیز دلم .جدیدا خیلی حرکات قشنگی یاد گرفتی گرچه بعضیش برای من دردناکه مثل اینکه یه کوه سنگ میشی رو دلم ، خودتو قلمبه میکنی ، سرت و فشار میدی یا گاها احساس میکنم الانه که با پاهات قفسه سینم و خورد کنی ولی باور کن با همه وجودم این لحظه ها رو دوست دارم و عاشقشونم . بعضی وقتا که به خودم میام میبینم کلی با هم بازی کردیم و من سرگرم شدم .روز جمعه همه لباسات و شستم و خشک کردم ،گفتم مبادا بدن قشنگت نسب به آهار لباسا واکنش نشون بده .نازنینم خیلی دلتنگتم و دارم بیقرار میشم ،خاله هاتو که نگو کلا سراز پا نمیشناسن و با هر ...
30 مرداد 1390

نازگل مامان

سلام دخترکم ، سلام دلبرکم مه این روزا شیطون مامان شدی و منم تا بیکار میشم رویه مبل لم میدم و دونه به دونه حرکاتت و زیر نظر میگیرم و با هر کدومشون یه دنیایی دارم . دیگه کم کم داریم به روز موعود نزدیک میشیم الان تو تویه هفته 29 هستی و وزنت اونطوریکه دکتر سنوگرافت گفت: 1250 گرمه و من یه نی نی ناز و شیطون دارم که باعثه سرگرمیمه . دخترکم هر روزیکه میگذره بیشتر دلتنگ دیدارت میشم و از صمیم قلبم آرزو دارم در کمال صحت و سلامت به دنیا بیای .این روزا دیگه حالم خیلی خوب نیست ،پا درد دارم و زیاد نمیتونم راه برم ، ظرف شستنم که دیدنی شده چون بین بین ظرفشویی گیر میکنه و من با فاصله ای که میافته کمر درد میگیرم .این روزا برنامه عقد و عروسی زیاد داریم و تو...
1 مرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار من می باشد