و اینک پنج ماهگی
نازنینم پنج ماهگیت مبارک .دقیقا روز 22بهمن پنج ماهت تموم شد و تو وارد ماه ششم زندگیت شدی .پنج ماه با تو بودم پر از لحظات شیرین ،پر از لذت و حالا من مامان دخترکی هستم که با نگاه و لبخندش من و مات و مبهوت خودش میکنه و به خودم میگم عاشقی کن و طعم این عشق و بچش که شیرین ترین و ناب ترین عشقیه که خدا در این دنیا قرار داده ،حسی که روز به روز قوی تر میشه .
گل دخترم برای اولین بار روز 21 بهمن غلت خوردی و من و بابا رو شوکه کردی اینقدر که نتونستیم اولین غلتتو فیلم بگیریم و غلت دوم رو ثبت کردیم .خیلی رو غلت خوردنت حساس شده بودم و نگران که چرا غلت نمی خوری اما فهمیدم که ذات بشر و اکثر حرکاتش غریزیه و باید زمانش برسه .ماهیچه های گردنت قوی شده و راحت میتونی سرت و بالا بیاری سینه خیز میری ولی بیشتر به سمت عقب.شیشه شیر و میشناسی و با دیدنش عکس و العمل نشون میدی ،شیشه رو با دستت میگیری ولی نمیتونی خیلی نگهش داری ،به تازگی توانایی اینو داری که رویه پاهات وایسی البته با کمک ما و علاقه زیادی داری به اینکه بشینی،نمیدونم از الان بنشونمت بد نیست .
در کل همه زندگی من و پر کردی و با همه وجودم عاشقتم، عاشقتم که تا دیر وقت میخوابی ،عاشقتم که وقتی بیدار میشی در هر ساعتی با ملحفه عروسکی کنار تخت بازی میکنی و دستات و میخوری و به من کاری نداری،عاشقتم وقتی بعداز یه مدت میام سراغت لبات باز میشه و لبخند میزنی و با کش دادن خودت از من میخوای ماساژت بدم .عاشقتم که خانومی و از همین الان یه دختر با شخصیت .
اینم آنیتا خانوم و باباش