من و تو

این روزا قربونت برم همش با همیم .چقدر خوبه که تنها نیستم و هرجا میرم کنارمی و با من میای .حالم بد نیست ولی خیلیم خوب نیستم ، همه چی رو راحت نمیتونم بخورم از بعضی چیزا بدم میاد .کلا از وقتی ت  اومدی ذائقم عوض شده ،چیزایی رو که قبلا دوست داشتم الان دوست ندارم و برعکس چیزایی رو که قبلا تمایلی نداشتم الان خیلی دوست دارم .شیطونکم الان من چیزایی رو میخورم که تو دوست داری .

فدات شم ، من هرچی تو بخوای همون کارو انجام میدم .عصرا یه کم حالم بد میشه ولی به لطف بابایی که میبرتم بیرون تا بگردم خوب میشم البته زیاد پیاده روی نمیکنم چون دلم درد میگیره .کی میشه دیگه بیای پیشم و من روی ماهت و ببینم .گاهی وقتا تو تصوراتم کلی باهات حرف میزنم .بابا شبا که میخواد بخوابه دستش و میزاره رو دلم و میخوابه نظرش اینه که تو حسش می کنی ، خیلی دوستت داره ولی خودمونیم من بیشتر باهاتم و اون حسودیش میشه .نزدیکه عیده و من به خاطر اینکه تو اذیت نشی برنامه گردگیری ندارم .ممکنه کسی بیاد و کمکم بکنه تا خونه یه ذره تمیز بشه گرچه من با بابایی صحبت کردم و به این نتیجه رسیدیم که خودمون با هم به کارامون برسیم ، بهش گفتم تو عزیزمم به سلامتی که به دنیا بیای بیشتر دوست درام پیش خودمون باشی البته اگه حریف مامان بزرگت و خاله هات بشم .

دارم روز شماری میکنم تا 15 اسفند که دوماهت تموم بشه قربونت برم .سفت سفت مامان و بچسب و کنارم بمون .دوست دارم و اصلا ناراحت نیستم از اینکه یه ساعتایی حالم به هم میخوره یه روزایی از شدت دل درد و کمر درد داد میزنم یا یه روزایی مثه امروز که زانوی راستم قفل کرده و دارم لنگ میزنم ، فقط این مهمه که تو باشی و عشق به تو برام از هرچیزی مهمتره .