بهار من

عاشقانه دوست دارم

1391/8/21 11:09
نویسنده : سارا
392 بازدید
اشتراک گذاری

صدای زنگ موبایل و مامانی که باید بره ،بره و برای چند ساعت از تو دور باشه اما این چند ساعت با دلتنگی میگذره ،تو تمام این مدت روحم پیشته و ثانیه به ثانیه نقش چمات تو ذهنم حکه .

امروز صبح که بیدار شدم دوتا چشم سیاه به من زل زده بود و قبل از من بیدار شده بود .از 7 تا 8/10 تلاش کردم بخوابونمت ولی نخوابیدی و فعالیتهای روزانت شروع شد .اول از همه رفتی سمت پنجره اتاق خواب تا ببینی پایین کسی بیدار شده یا نه (خونه بابا جون بودیم که پنجره اتاق خواب تو سالن باز میشه )بعد با کلی سرو صدا اولین کسی که امد بابا جون بود .آنیتا تو باید قدر بابا بزرگت و بدونی چون واقعا عاشقانه دوست داره و از اولین دقایق صبح با تو بیداره و بازی میکنه .

دخترکم دیگه میتونی چند قدم حرکت کنی و خودت و به من برسونی .راه رفتن یکی از مراحل سخت تکامله .بابا به شدت درگیر کاره و فقط دیشب تونستیم نیم ساعت ببینیمش که بازم شبانه رفت .منم مثل تو دلتنگشم به شدت .وقتی هست منبع پر محبت و تکیه گاه آرامشه خدایا من و آنیتا باباش و به تو سپردیم .

یه مروارید دیگه داره به مرواریدات اضافه میشه و داری یه خانوم میشی با 8 تا دندون .اصوات دد و نایس و تازه یاد گرفتی .از برشتوک ذرت خیلی خوشت میاد البته خشک واصلا مخلوط با شیر و دوست نداری .میگو و ماهی رو خیلی خوب میخوری .غذا خوردنت خیلی بهتر شده .میوه مخصوصا انار و انگور و خربزه رو با اشتها میخوری و مثل هر بچه دیگه ای به ماکارونی تمایل داری .نمی دونی به خاطر بودنت و داشتنت تا حالا چند هزار بار خدا رو شکر کردم .نه من به تنهایی که بابا هم مثل منه و امیدوارم بتونیم خانواده محکم و مستقلی باشیم .

تو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست میدارم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار من می باشد