بهار من

نازنین گلم

نازنین گلم این روزا ضرباتت قویتر شده ولی نمی دونم چرا اینقدر ضرباتت کمه یا اینکه تو یه روز فقط یکبار تکون می خوری و این من و نگران میکنه ، نمی دونی هر ضربه تو چقدر تو روحیه من تاثیر داره . تا حالا خودت و از بابا مخفی میکردی ولی دوروز پیش که گوششو به شکم من چسبونده بود دوتا ضربه محکم به گوشش زدی ،نمیدونی چه ذوقی میکرد ،شاید برای اولین بار بود که حضورت و احساس میکرد. نازنین گلم یه مقدار از خرید وسایلت مونده ، مثلا باید برات یه ساک بخرم ،یه نی نی لا لا بخرم و یه سری چیزای دیگه ، در مورد خرید تخت خواب من و بابا به توافق رسیدیم فعلا برات تخت نخریم تا زمینیکه تو بزرگتر بشی و بتونی به طور مستقل تو اتاق خودت بخوابی ، آخه گل قشنگم منکمه بدون تو خ...
4 تير 1390

این روزای دخترکم

عزیز دلم این روزا ضرباتت قویتر شده و من بیشتر از همیشه احساست میکنم .نازنین گلم حرکاتت دیگه از روی لباسم مشخصه و اگه کسی مثه من دقت کنه متوجه میشه اما نمیدونم چرا همش خودتو از بابایی قایم میکنی ،یعنی لحظه ای که داری کلی بازی میکنی وقتی بابا رو صدا میزنم و اونم با کلی شوق میشینه و همش شکمم و نگاه میکنه تو ساکت میشی و اونم بی حاصل بر میگرده .دخترکم 11 تیر شش ماهت تموم میشه و وارد ماه هفتم میشی و من بازهم چشم انتظار دیدن روی ماهتم .دکترم چندروز پیش میگفت تپل شدم و دارم قیافه مامانا رو میگیرم . هرروز یه درد جدید و تجربه میکنم ولی شاید باورت نشه هر تکون تو امیدیه برای تحمل دردام و چه لحظه های سختی رو میگذرونم وقتی چند ساعت میگذره و تو تکون نم...
30 خرداد 1390

برای دلبندم

نازنین گلم این روزا بیشتر و بیشتر دوست دارم چون بیشتر حست میکنم .خیلی دختر آرومی هستی و بیقراری تو. شکم مامان نداری ،شایدم نازت زیاده و با چندتا حرکت خسته میشی .با تو مشکلی ندارم و بیشتر مشکل با خودمه که استخونام هنوز درد میکنه ولی بیشترین خوشحالیم از این لحاظه که گل دخترم از همه نظر سالمه و مشکلی نداره ،هفته گذشته تهران دکتر بودم و سلامتت و تایید کرد قربونت برم که وقتی دکتر سنوگرافیت کرد اولین تصویرت یه نی نی ناز بود که آروم دراز کشیده بود و پاش و رو پاش انداخته بود و من و خاله سمیرا کلی خندیدیم . بعد رفتیم برات کلی خریدای خوشگل کردیم ،البته مامان جونم از اونور رفته بود برات کلی لباس خریده بود .اینجا همه منتظر حضورتن .دوستات چند ماهی زودت...
24 خرداد 1390

خواب

سلام عزیزدلم .دیشب بازم خوابت و میدیدم .شبایی که اینجوریه با دلتنگی عجیبی از خواب بیدار میشم .همش میگم خدایا کاش الان نی نی کنارم بود . استخون دردام هنوز ادامه داره ولی هرچیزیکه نشان از حضور تو باشه دوستش دارم .برات چندتا کتاب خریدم که خدوم کلی باهاشون حال میکنم . دلم میخواد برات لباس بخرم ولی همش میگم فعلا زوده .دختر نازم بابا رویه انتخاب اسمت خیلی حساسه .خیلی با تو بازی میکنه و تو روز چندین بار می بوستت ولی ناراحتته که نمی تونه ضرباتت و احساس کنه . من عاشق همین ضربه های ریز ریزتم . بزودی میرم تهران برای اینکه از سلامتت باخبر بشم .الهی من فدات بشم گل مامان ...
31 ارديبهشت 1390

دختر ناز من

الهی قربونت برم که هرچی جلوتر میریم من بیشتر دلتنگت میشم .چند وقت پیش خوابت و میدیدم ،شیرین ترین خوابی که تو عمرم دیدم ،نمی دونی وقتی بیدار شدم چه حالی داشتم اصلا دلم نمی خواست بیدار بشم ،تا چند ساعت بیقرار و دلتنگت بودم ولی کاری نمیشه کرد جز انتظار . روز چهارشنبه آزمایش غربالگری داشتم که صبح با بابایی رفتیم و انجام دادیم با اینکه کلی کار داشت ولی نذاشت من تنهایی برم آزمایش بدم و همراهم اومد ،از همین حالا بهت بگم که بابات یکی از بهترین مردای دنیاست که من می پرستمش . بعدازظهرهم نوبت سنوگرافی تعیین جنسیت داشتم که با توجه به اینکه صبح مرخصی گرفته بودم با دکترم صحبت کردم وقبول کرد که همون صبح برام انجام بده .فکر کن که من و بابا چه حالی داشتی...
12 ارديبهشت 1390

باهمیم این روزها

هر ساعت و هر ثانیه که میگذره بیقرار دیدنت میشم .حال خوبی ندارم .معده دردم خوب شده عزیز دلم ولی استخوون پاهام به شدت درد میکنه .میدونم خیلی نازک نارنجیم ولی باور کن همه چیز و به خاطر تو مهربونم تحمل میکنم .بارها و بارها بهت گفتم و مطمئنم که تو هم شنیدی ،اونم اینکه من هرچقدر درد میکشم و ناراحتم در عوض خوشحالم وقتیکه میبینم تو خوب رشد کردی و همه چی مرتبه پس تو خوب  باش که مایه آرامش من و بابایی . چندروز دیگه میرم برای انجام یه سری آزمایشات تا از سلامتت مطمئن باشم.بابا برای تعیین جنسیتت بین همه اعلام مسابقه کرده آخه تا چند وقته دیگه معلوم میشه نی نی ما آبیه یا صورتی .تو هرچی باشی برای ما فرقی نداره تو عشق منی و من بیصبرانه منتظرتم .نازنین...
5 ارديبهشت 1390

نی نی گولوی سه ماهه

سلام نی نی نازم تو امروز وارد سه ماهگی شدی .مبارک باشه عزیزم .نمیدونی هر روزیکه   میگذره من چقدر خوشحال میشم .چرا خوشحال ؟ برای اینکه یه روز نزدیکتر میشم به دیدن رویه ماهت .من و بابایی مدام برای سلامتیت دعا میکنیم .برای ما فرقی نداره تو یه شازده پسر باشی یا یه دختر گل و خوشگل برای ما سالم بودنت مهمه عزیز دلم .تو در هر صورت یه هدیه آسمونی هستی که خدا مارو لایق دونسته و تو رو به ما داده ، چقدر به خاطر داشتن تو از خدای خوبم ممنونم . میشه این یک ماهم تموم بشه و خیال من راحت بشه .آخه ماه های اول جز ماهای پر خطره و همه نگرانی من تو این سه ماهه .کاش زودتر تموم بشه . خیلی فرصت کار کردن تو خونه رو ندارم .یه مقدار لباس خریدم برای خ...
20 فروردين 1390

سال خرگوش

سلام عزیز دلم سال جدید شده و من به اولین کسی که عیدو تبریک گفتم تو بودی .امسال روی سفره هفت سین ما حضور تو احساس شد .حضور تو نازنینی که من و بابا کلی به داشتنت ذوق میکنیم . امسال با رعایت تمام شرایط ایمنی و اجازه از خانوم دکتر با هم رفتیم مسافرت ، مطمئنم خیلی دوست داشتی چون اصلا اذیتم نکردی کلی با هم چرخیدیم، امسال هرکی زنگ زد تا عید و تبریک بگه تو رو فراموش نکرد و عید برای تو هم تبریک گفت و من چقدر از اینکه تو رو دارم خوشحالم .مهربونم سعی کن فقط بهت خوش بگذره و قوی باشی چون خیلیا اینجا منتظرتن. حسابی بهمون خوش گذشت رفتیم کاشان ، ابیانه و بعدش اصفهان.بابایی نذاشت آب تو دلمون تکون بخوره .برگشتیم الان و من بعد از یه سنوگرافی جدید ا...
20 فروردين 1390

من و تو

این روزا قربونت برم همش با همیم .چقدر خوبه که تنها نیستم و هرجا میرم کنارمی و با من میای . حالم بد نیست ولی خیلیم خوب نیستم ، همه چی رو راحت نمیتونم بخورم از بعضی چیزا بدم میاد .کلا از وقتی ت  اومدی ذائقم عوض شده ،چیزایی رو که قبلا دوست داشتم الان دوست ندارم و برعکس چیزایی رو که قبلا تمایلی نداشتم الان خیلی دوست دارم .شیطونکم الان من چیزایی رو میخورم که تو دوست داری . فدات شم ، من هرچی تو بخوای همون کارو انجام میدم .عصرا یه کم حالم بد میشه ولی به لطف بابایی که میبرتم بیرون تا بگردم خوب میشم البته زیاد پیاده روی نمیکنم چون دلم درد میگیره .کی میشه دیگه بیای پیشم و من روی ماهت و ببینم .گاهی وقتا تو تصوراتم کلی باهات حرف میزنم .با...
20 فروردين 1390

بهترین خبر

هترین خبر نمی دونم چرا همش حست میکردم ولی با خودم میگفتم اشتباه میکنی ؟ چند روز گذشت و من با دوخط پر رنگ بی بی چک مواجه شدم داشتم از خوشحالی بال در میاوردم خیلی منتظرت بودم خیلی .حسش بیش از اندازه شیرین بود اینقدر که سریع شماره بابایی رو گرفتم بهش خبر دادم .بنده خدا سرکار بود ولی نتونست خوشحالیشو مخفی کنه . با تمام این خوشحالیا تمام وجودم پر از ترس بود ترس از اینکه اگه مشکلی پیش بیاد چی میشه ، چقدر زمان دارم تا بفهمم قلب مهربونت تشکیل شده یاه نه ؟ اینا کابوس شبانه من شده بود .دوست نداشتم کسی چیزی بدونه دل ...
20 فروردين 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار من می باشد