این روزای دخترکم
عزیز دلم این روزا ضرباتت قویتر شده و من بیشتر از همیشه احساست میکنم .نازنین گلم حرکاتت دیگه از روی لباسم مشخصه و اگه کسی مثه من دقت کنه متوجه میشه اما نمیدونم چرا همش خودتو از بابایی قایم میکنی ،یعنی لحظه ای که داری کلی بازی میکنی وقتی بابا رو صدا میزنم و اونم با کلی شوق میشینه و همش شکمم و نگاه میکنه تو ساکت میشی و اونم بی حاصل بر میگرده .دخترکم 11 تیر شش ماهت تموم میشه و وارد ماه هفتم میشی و من بازهم چشم انتظار دیدن روی ماهتم .دکترم چندروز پیش میگفت تپل شدم و دارم قیافه مامانا رو میگیرم .
هرروز یه درد جدید و تجربه میکنم ولی شاید باورت نشه هر تکون تو امیدیه برای تحمل دردام و چه لحظه های سختی رو میگذرونم وقتی چند ساعت میگذره و تو تکون نمیخوری .خیلی دوست دارم مثه بچه های چندتا از دوستام که تو شکم مامانشون همش وول میخوردن و شیطنت میکردن تو هم شیطونی کنی ولی تو نازنین اینقدر آرومی که با من بیدار میشی و با منم میخوابی و گاه گداری تو روز مشغول بازی میشی .
یه مقدار دیگه از خریدات مونده که آروم آروم باید انجام بدم .خیالت راحت من هرچی چیز خوشگل گیرم بیاد برات میخرم .